رفته بودیم لشکر آباد فلافل بخوریم.یک خانم و آقا هم با دو
تا بچه کوچولوش (یک دختر و یک پسر) هم همزمان با ما اومدن.پدره شروع به ساندویچ
درست کردن برای دخترش و پسره هم آویزون
مامانه شد که یالا من گشنمه زود ساندوچمو بده...در همین لحظه مادره با پا هلش داد
و گفت : من مستم ، دستم نجسه به بابات بگو برات درست کنه!!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر