دختران خاموش
بر زمینه ی سُربی صبح
سوار
خاموش ایستاده است
و یال بلند اسبش در باد
پریشان می شود.
خدایا خدایا
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می شود.
کنار پرچین سوخته
دختر
خاموش ایستاده است
و دامن نازکش در باد
تکان می خورد.
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند
هنگامی که مردان
نومید و خسته
پیر می شوند.
از احمد شاملو
نقاب
منم
مثل شما از خیلی هاتون طبیعی تر و سالم تر و عادی تر....فقط نقاب نزدم.ظاهر خوب
نداشتم فکر خراب.نمیشه تو این سنین! وقتی فشار اقتصادی روحی جنسی و... لهت کرده
نمی تونی بخندی و فقط در مورد موارد مجاز صدات دربیاد که اگر اینطوری باشه تو هم
یک گهی هستی مثل بقیه.
امروز داشتم فکر می کردم که چقدر آدم خوش یرخورد و مهربون
و موجه بودن تو زندگیم که دیر یا زود فهمیدم چه آدم های کثیفی و روانی ای هستن!
باید خوب باشی در ظاهر ....کی کار باطنت داره. فقط ظاهر را حفظ کن تا همه خفه بشن.
خوشبختانه یا بدبختانه دوست صمیمی که زیاد ندارم . ممد
یکیشونه امروز اگر کسی گفتگوی من و محمد را می خوند فکر می کرد ما روانی، همجنس
باز ، بیکار و... هستیم.ولی در واقع ما هم مثل شما دو تا آدم معمولی با کم و کاستی
های خودمون ولی این شمایید که با برداشت و قضاوت ها و پیش داوری هاتون گند می زنید
توی روابط ، شخصیت ها و...
باید نقاب زد و دروغ گفت یا اینکه خودت باشی و
ول کنی بری و شما را با دنیای پر از دروغ و نقابتون گذاشت به حال خودتون .
آغاز
آری
آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از فروغ فرخزاد
پ.ن: فروغ صدایش رسا بود چون به بیهودگی زندگی، لذتش، و چارچوبهای
سنگین و قدیمیش پی برده بود و آنها را به زیبایی بیان می کرد.
مدیرعامل و کارتون
تو دفتر شرکت ماهواره
داشتیم و بچه ها هم اکثرا تو کف و خسته بودن و فقط کانال های موزیک را نگاه می
کردند که یکهو مدیرعامل 64 ساله مون خسته و عصبانی همراه با مهمانش اومد داخل .
یکم چپ چپ نگاه کرد و کسی محلش نذاشت ! رفت داخل اتاقشو و مهمونو زود رد کرد و
اومد داد زد: اینا چیه نگاه می کنید اینجا که خونه نیست دفتر شرکته! فردا همین
یارو می ره پشت سرمون هزارتا چیز می گه این کانالا رو همه پاک کنید .
و هر چی گفتیم بابا شب نگاه می کنیم و روزا خاموشش می کنیم
به گوشش نرفتو و همه شبکه ها رو پاک کرد و یک لیست ساخت از شبکه های صدا و سیما و
پرشین تون هم گذاشت کنارش! بچه ها همه پنچر شدن و هر کی رفت یه سمتی. من و اون
موندیم و نشستیم باب اسفنجی نگاه کردیم . آروم سرشو آورد جلو و بهم گفت ماهواره
برا چیمونه؟ تو که فیلم میاری شبا می بینیم ، روزا اقلا چهار تا کارتون ببینیم !
هر چی کارتون می خرم نوه هام میان می برنشون خونه خودشون هر چی هم می گن همینجا
نگاه کنید گوش نمی کنن! دست نجس مادر
رفته بودیم لشکر آباد فلافل بخوریم.یک خانم و آقا هم با دو
تا بچه کوچولوش (یک دختر و یک پسر) هم همزمان با ما اومدن.پدره شروع به ساندویچ
درست کردن برای دخترش و پسره هم آویزون
مامانه شد که یالا من گشنمه زود ساندوچمو بده...در همین لحظه مادره با پا هلش داد
و گفت : من مستم ، دستم نجسه به بابات بگو برات درست کنه!!
بوی خوش تن
یکسری کون گشاد ( زن و
مرد هم نداره ) هستن که اینقدر حمام نمی کنن که بوی عرقشون راحت مشام را آزار می
ده...دوست دارم ازشون بپرسم تو بیابونی؟ آب نیست؟ چته که خودتو لباساتو نمی شوری؟
واقعا چه مرگته غیر از تنبلی و بیشعوری؟
بی بند - پازل ناتموم
خواننده : بی بند
ترانه : پازل ناتموم
آلبوم : نه پیچیده
ژانر : راک
ژانر : راک
گفتی
از ترسات
گفتی
از رویات
گفتی
از امروز
گفتی
از فردا
گفتی
بد یا خوب
گفتی
از حالت
گفتی
هرچی بود
بردی
از یادت
صبر
کن
هنوز
خیلی زوده
نگو
تموم شده
همه
چی بینمون
گوش
کن
حرفات
برام زوره
نزار
تنهام با این
پازل
ناتموم
گفتی
از عشقو و درد دل بستن
گفتی
از عهدو زجر دل کندن
گفتی
از راهوخوندی از رفتن
گفتی
از اینجا جداییم از هم
صبر
کن
هنوز
خیلی زوده
نگو
تموم شده
همه
چی بینمون
گوش
کن حرفات برام زوره
نزار
تنهام با این پازل ناتموم
وفاداری
آسید ممد همونطور که سرش پایین بود سیگار
ارزونشو توی زیرسیگاری خاموش کرد و سرشو آروم آورد بالا و بدون اینکه نگاهش با
دختر تلاقی کنه سقف را نگاه کرد و دود پک
آخرو به شدت در هوا فوت کرد و گفت : موندن با یه نفر سخته ، من زیاد تنهایی کشیدم
، خیلی چیزا سرم اومده...
راه سوم
ما در کشوری زندگی میکنیم که اگر کسی عاشق کسی
باشد، یا باید ازدواج کنند یا او را فراموش کند و حالت سومی وجود ندارد، چون جامعه
آن را نمیپذیرد.
خواستن توانستن است!
معمولا نمی دونیم چی می خوایم...فقط
می دونیم چی نمی خوایم...وقتایی هم که می دونیم چی می خوایم نمی تونیم دقیقا تصورش
کنیم و با جزییات شرحش بدیم...یک خواسته مبهم داریم.
گیرم که می کشید
گیرم
که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
از خسرو گلسرخی
فریزر
این پدر مادرهایی که سوسیس کالباس زیاد می خرن
( از بس که چیز خوبیه! ) بعدم می زارنش تو فریزر! بابا سوسیس کالباس یخچالیه نه
فریزی! هر چیزی که یخ می بنده را که نباید منجمد کرد .
خاطره ای از دختران دانشگاه
یک بانک ملت تو محلمون هست که بعضی وقت ها
برای کارهای بانکی که مربوط به حساب ملت هست به اونجا مراجعه می کنم.چند سال پیش
با یک پیمانکار دزد در پروژه سدسازی کار می کردم و پولمو نداد.همیشه در این بانک می
بینمش چون ضمانت نامه هاشو ریس همین بانک صادر می کنه.هر وقت هم رفتم سمتش با
بهانه های مختلف من را پیچونده و یا با پرویی می گه ندارم و... خلاصه اونروزم
دیدمش و اصلا به روی خودم نیاوردم ولی درونم غوغایی بود و دلم گرفته بود از اینکه
حقم را خوردن و قراردادی نداشتم و... در همین حین و با حال خراب پشت پیش خوان یکی
از دخترهای زمان دانشگاه را دیدم.دختری که رشته دیگری درس می خوند ولی همیشه کلاس
هاش با ما در یک زمان بود و خونشون چند خیابان با ما فاصله داشت و بعضا مسیر
دانشگاه تا خانه را در یک تاکسی می آمدیم.من ازش خوشم می آمد و اونم انگار خوشش می
آمد. خوش اندام بود و صورت گرد و سفیدی داشت با تیپ شیک و سنگین.دوستاش دوست دخترای
همکلاسیام بودن ولی خودش با کسی دوست نبود تو دانشگاه.نگاه و خنده هاش همیشه دل من
را می برد و همیشه نگام می کرد با مهربانی ولی من مثل دست و پا چلفتی ها هیچ کاری
نمی کردم.زمان ما ساعت ها و روزها صرف این می
شد که دختر مورد نظر را در موقعیت مناسب گیر بیاری و با دلهره یا اعتماد به نفس
کاذب بری جلو و پیشنهاد بدی و بعدش انتظار هر نوع برخورد بد و غیرقابل پیشبینی را
داشته باشی! تازه اگر هم همه چیز بر وقف مراد پیش می رفت تازه یادت می آمد که
نگفتی کی زنگ بزنه که خونه باشی! الان پسره می ره جلو هنوز زر نزده دختره خودش
شماره موبایلشو میده و موبایلشو در میاره منتظر می مونه که میس کال بندازی....!
خلاصه من هیچ غلطی نکردم و کمکم هم کمتر دیدمش بعدشم که دیگه گیر ترم های آخر
افتادیم و کلا یادم رفت.اون روز تو بانک نگاهش کردم، تیپش همون جوری بود.تیپ
اسپرت و ساده همونجوری که من دوست دارم.حلقه ساده ایی به دست چپش بود و نشان از
ازدواج داشت. خسته و به گا رفته و در حال بحث با مامور بانک سر پرداخت شهریه فوق
لیسانس. نگاش کردم و اونم نگام کرد و با اولین نگاه شناختم.ولی نگاهشو دزدید و به سراغ متصدی دیگری رفت و من
با نگاهم دنبالش کردم.احتمالا اونم منو دیده و پیش خودش گفته نگاه کن چقدر موهاش
سفید شده چقدر چاق شده و...
دوست
داشتم همونجا توی بانک بشینیم رو صندلی های انتظار و صحبت کنیم.بگیم که چه کردیم و
کجا رفتیم تو این چند سال...تعریف کنیم از موفقیت ها و به گا رفتنامون... بگم چرا
اینقدر شکسته شدی و اون بگه برو بابا خودتو ندیدی و بعد از صحبت ها بلندشیم
خداحافظی کنیم و هرکی بره پی زندگیش.
بعد دیدن این دختر در بانک یاد دختر دیگه ایی افتادم که تو
دانشگاه دیدمش و شبیه یکی از هنرپیشه ها بود و قد کوتاهی داشت.خیلی دوست داشتم
دوست دخترم باشه ولی چه فایده که کمرویی و حجب و حیا مثل همیشه نمی گذاشت که کاری
بکنم.تا اینکه دیدم که تو نکنی بقیه می کنن و با پسری دیگر دیدمش و بیخیال
رویاپردازی شدم. همون روزا هر چند روز یکبار با دوست پسرش می دیدمش تا اینکه یکشب از
فلکه شهدا به سمت کیانپارس می آمدم و دوستم هم همراهم بود. در تاکسی منتظر تکمیل
شدن مسافر نشسته بودیم،من و صادق هر هر و کرکر می خندیدیم و حرف می زدیم که دختر
با دوست پسرش اومد و ازش خداحافظی کرد و کنار من نشست در صندلی عقب.از لحظه ایی که
نشست بی صدا و یکریز گریه کرد و من و صادق جیک نزدیم و تو دلم موند که برم بهش بگم
خانم چی شده من می تونم کمکی کنم...هر چند می گفتم هم چارتا حرف بارم می کرد.کاش روابط آزادتر بود.Top of Form
اشتراک در:
پستها (Atom)