گریه کردن در دانشگاه


چند روز پیش داشتم از پله های دانشکده بالا می رفتم که یک دختری را بالای پله ها دیدم که ایستاده بود داشت گریه می کرد ، سرمو انداختم پایین که خجالت نکشه و سریع از کنارش رد شدم و فکر کردم به اینکه حتما یا مشکل عاطفی پیدا کرده با یک پسر یا خبر بدی بهش دادن یا.... و به این فکر کردم که چقدر بهش فشار اومده که توی یک محیط عمومی زده زیر گریه....
امروز صبح با سر و صدای خانواده خیلی بد از خواب بیدار شدم و رفتم دانشگاه....یکی از عذاب آورترین کارهای دنیا برام رفتن به دانشگاهست و خواندن رشته ایی که هیچ علاقه ایی به آن ندارم و به خاطر دل پدر و مادر و اینکه راه دیگری جلوم نبود، باید مهندس بشوم.امروز دوبار از همون پله ها بالا رفتم و هر دوبار وسط پله ها بغض کردم و اشک جمع شد تو چشمام....تموم کردن این درس لعنتی برام کمی سخته....

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

ارسال یک نظر