احساس حماقت از عمل نکردن...حسی قدیمی

همین دیشب :
صاحب فست فود موقع حساب کردن با نیشخند و حس پیروزی بهم گفت : بار اوله اومدید اینجا درسته؟ دومینو برگر خوب بود؟
منم که حالم از ساندویچ خشک ، مزخرف و بی مزه اش با اون حجم کم و قیمت بالا بهم خورده بود دلشو نشکوندم و گفتم : مرسی معمولی بود.
قیافه طرف تو هم رفت و گفت : چطور مگه؟ خوشمزه نبود؟!؟
من : خیلی معمولی و متوسط بود نه سس خاصی داشت نه حجمش زیاد بود. من خودم تو خونه خیلی بهتر اینا درست می کنم بچه ها خورردن و اشاره کردم به نوید که تاکید می کرد.
طرف سرشو به کار دیگه ای گرم کرد و با طعنه گفت : غیر ممکنه...شما اگر از این بهتر درست می کنی چرا فست فود نمی زنی؟
اومدم جوابشو بدم که تلفنو برداشت و روشو کرد اونور مردک بیشعور. فرقی نداشتیم با هم فقط اون شعور و هنر این کارو نداشت ولی انجامش داده و من یا نوید برعکس .
اومدم خونه و داییم خونه بود جریانو تعریف کردم و همه تصدیق کردن که غذای خوشمزه و با کیفیت نایاب شده ...با ناراحتی گفتم : مردم احمقن که از اینجور جاها خرید می کنن منم تعریفشو شنیده بودم که رفتم.
زن دایی هم با ناامیدی و آه گفت : کاش ما هم یه مغازه داشتیم توش یه کاری راه می نداختیم همین احمقا می آمدن ازمون خرید می کردن :(

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

1 نظرات:

ارسال یک نظر