اظهار شرمندگی


می دونی... یک شب که تیم فوتبال ایران برده بود و همه ریخته بودند توی خیابون و بوق می زدند و می رقصیدند....صحبت چهار پنج سال پیشه...ما هم جوون و تو اون لحظه جو زده....از کنار یک پسر بچه نوجوون سرطانی که تحت شیمی درمانی بود رد شدم و داد زدم کچل! خندیدم و رفتم ....خیلی از خودم بدم اومد و هنوزم که هنوزه بابت اون کار شرمسارم....امیدوارم منو ببخشه...کار خیلی بدی بود....

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

1 نظرات:

سید مهدی موسوی گفت...

قربان مهرت
فرقی نمی کند
ما هر کجا باشیم سانسورمان می کنند

ارسال یک نظر