رفتن به کتابخانه دانشگاه


دوسه روزه می رم کتابخانه دانشگاه مطالعه می کنم . کتابی که می خونم در مورد متره برآورد هستش و پر از ارقام و محاسبه هست . هجده بار تجدید چاپ شده ظرف 11 سال و هنوز اینقدر اشکال چاپی و محاسباتی توش هست که سردرد می گیرم. صبح داشتم از پله ها رد می شدم یکی از مسئول های دانشگاه رو دیدم که همیشه در حال لاس زدن با دخترها بود وقتی از کنارم رد شد زیر لب بهش گفتم : خارکسده! برگشته می گه: سلام ممنوم!! احمق احتمالا فکر کرده سلام و احوال پرسی کردم.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

ارسال یک نظر